مروری بر زندگی قمرالملوک وزیری
یکی از شیر زنان ایران که در بین هنرمندان معاصر نقش مهمی داشته است قمرالملوک وزیری می باشد
که سالیان دراز ستاره درخشان آسمان هنر ایران بود.
صدای رسای قمر که از نخستین زنان خواننده ایران در دوران معاصر کشور ما بود
علاقمندان شیدایی نظیر تیمورتاش و عارف داشت که استاد مرتضی نی داود توانست او را کشف کند
و از این خواننده اشعار مذهبی، هنرمندی بسازد که سالیان دراز نامش در هر محفل و مجمعی ورد زبان ها بود.
قمر در کودکی پدر و مادرش را از دست داد و با مادر بزرگ خود زندگی می کرد.
نزدیکی با مادربزرگ که خواننده اشعار مذهبی بود نخستین انگیزهً رغبت او به خواندن شد.
ابتدا نزد یک معلم گمنام و همچنان ناشناخته، به فراگیری آواز پرداخت و پس از آن با مرتضی نی داود آشنائـی پیدا کرد.
راهیابی به محضر این استاد از یک سو قمر را با ردیف موسیقی ملی آشنا کرد
و از سوی دیگر راهش را برای کسب تجربیات بعدی از استادان دیگر هموار ساخت.
مرتضی نی داود درباره نخستین برخود خود با قمر چینین می گوید که:
” … اولین بار که قمر را دیدم سنش خیلی کم بود. در حدود هفده یا هجده سال داشت.
این دیدار در محفلی پیش آمد که من هم به آن دعوت شده بودم.
یکی از حاضران ساز می زد ولی من هیچ از طرز نواختنش خوشم نیامد.
اما همین که قمر شروع به خواندن کرد به واقعیت عجیبی پی بردم.
صدای این خانم جوان به قدری نیرومند و رسا بود که نمی شد باور کرد … ”
آموزشگاه موسیقی تهران
همین آشنائی نخستین بود که پس از دو سال پای قمرالملوک وزیری را به کلاس نی داود باز کرد.
کار پیشرفت قمر در مدتی کوتاه به آنجا رسید که کمپانی ” هیزماسترزویس ” به خاطر ضبط صدای او دستگاه صفحه پر کنی به تهران آورد.
بعد از آن کمپانی “پولیفون” هم آمد و کمپانی های دیگر و به قول نی داود، قمر این همه اهمیت پیدا کرده بود.
قمرالملوک وزیری پس از شیدا و عارف در موسیقی نوین ایران رخ نمود
ولی بی تردید نقشی دشوارتر و دلیرانه تر از آن دو ایفا کرده است؛
زیرا اگر مردی که به موسیقی می پرداخت گرفتار طعن و لعن می شد ولی مجازات زن موسیقی پرداز ” سنگسار شدن ” بود.
زن برده در پرده بود، پرده ای به ضخامت قرن ها.
قمر به هنگام نخستین کنسرت خود که در آن ” بی حجاب ” ظاهر شده بود، سر و کارش به نظمیه افتاد.
این ماجرا اگر چه برای او خوشایند نبود، ولی بهرحال سر و صدایی کرد که در نهایت به سود موسیقی و جامعه زنان بود.
قمر نخستین کنسرت خود را در سال 1303 برگزار کرد.
روز بعد کلا نتری از او تعهد گرفت که بی حجاب کنسرت ندهد.
قمر عواید کنسرت را به امور خیریه اختصاص داد.
قمر در سفر خراسان در مشهد کنسرت داد و عواید آن را صرف آرامگاه فردوسی نمود.
در همدان در سال 1310 کنسرت داد و ترانه هایی از عارف خواند.
وقتی نیرالدوله چند گلدان نقره به از هدیه کرد آن را به عارف پیشکش نمود.
با این که عارف مورد غضب بود.
در سال 1308 به نفع شیر خورشید سرخ کنسرت داد و عواید آن به بچه های یتیم اختصاص داده شد.
به گفته دکتر خرمی 426 صفحه و به گفته دکتر سپنتا 200 صفحه از قمر ضبط شده است.
کلاس موسیقی
گشایش رادیو به سال 1319 بزرگترین تکیه گاه قمر و هنرمندان همزمان او بود.
مردم توانستند در سطحی گسترده تر با او رابطه برقرار سازند. رابطه ای که به زودی به پیوندی ناگسستنی تبدیل شد.
دیگر همهً گوش ها تشنه صدای مخملی قمر شده بود.
قمر دیگر به اوج شهرت رسیده بود و بزرگان شعر و ادب و موسیقی برای دیدارش و بهره گیری از صدای یکتایش سرودست می شکستند.
تاریخ موسیقی ملی ما، هرگز چنین اوج پیروزمندانه ای را به نام کسی ثبت نکرده و چنین جذبه ای را در هنر و صدای کسی به یاد ندارد.
مقتدران کیسه های اشرفی به او هدیه می کردند و هنرمندان بی زور و زر، عشق هیجان زدهً خود را نثارش می ساختند.
تیمورتاش وزیر دربار عاشق دلخستهً او بود، عارف قزوینی شیفته و مجذوب او شده بود و ایرج میرزا با وجود خوبرویان دیگرش دل در گرو عشق قمر داشت.
قمرالملوک وزیری نیز مانند عارف درویش بود.
از گردآوری زر و سیم پرهیز می کرد و به اصطلاح اهل فن گردآوری، از (عقل معاش) بی بهره بود.
درآمدهای بزرگ و هدایای گران را به دست نیامده از دست می داد.
اندرزهای مشفقانهً دوستان نیز در او مؤثر نیفتاد و حتی در هنگام تنگدستی نیز گشاده دستی را از دست نمی نهاد.
حسن علوی کیا در مجله ره آورد چنین می نویسد :
در سالهای 1325 یا 26 با عده ای از دوستان در خانه دکتر فرزین دندان پزشک دعوت داشتیم
که قرار بود قمرالملوک وزیری هم در آن میهمانی شرکت کند
همراه دکتر به کاباره ای که قمر می خواند رفتیم
و بعد از ساعت 10 شب سوار اتومبیل ما شد و گفت می خواستم خواهش کنم مرا به حدود اکبرآباد ببرید که قبول کردیم.
کلاس آموزش آواز پاپ
وقتی به آنجا رسیدیم به یکی از باغ های قدیمی وارد شد و داخل ساختمان توی اتاقی رفت که محل سکونت باغبان بود.
پنجره ای به خارج داشت که داخل اتاق دیده می شد.
قمر وارد اتاقی شد که یک زن و مرد جوان با دو بچه زیر کرسی نشسته بودند.
قمر یکی از بچه ها را که ظاهرأ بیمار بود بغل گرفت و بوسید و کیف پول خود را باز کرد و یک بسته اسکناس در آورد و روی کرسی گذاشت.
معلوم شد مزد آن شب کاباره را به این خانواده داده است.
قمر وقتی بیرون آمد عذرخواهی کرد و گفت مادر این بچه بیمار سالها به من خدمت کرده و من هر شب به آنها سر می زنم.
قمرالملوک وزیری در سالهای آخر عمر در اتاقی که فرش نداشت زندگی می کرد.
به شدت بیمار بود.
حتی کسی را نداشت که برایش غذا بپزد.
نورعلی برومند و حسین ضربی همت کردند و دوستداران قمر برای او پولی جمع کردند که حدود 12 هزار تومان شد تا خانه ای در تهران پارس بخرد.
پول را به قمر دادند و چند روز بعد بدیدار او رفتند که او را یاری کنند تار خانه را بخرد،
معلوم شد تمام آن پول را به بچه یتیمی داده که قمر سرپرستی او را بر عهده داشته است تا برای خود خانه ای بخرد
و پس از قمر در آن خانه زندگی کند.
قمر چند روز بعد فوت کرد.
قمرالملوک وزیری عاقبت در شامگاه پنجشنبه پانزدهم مرداد ماه 1338 در شمیران، در خانه یکی از نزدیکانش در گذشت.